دوباره جشن تنهایی رسیده
دوباره نیستی من بی قرارم
منی که از نبودت سخت پیرم
چه فرقی میکنه چند سال دارم
نه تبریکی نه پیغامی نه حرفی
نه امیدی که تو برگردی پیشم
نه شمعی روشنه تو خلوت من
منم که ذره ذره آب میشم
صد ساله غمگینم صد ساله که تنهام
صد ساله که از تو تنها تورو میخوام
صد ساله که خستم صد ساله که پیرم
صد ساله که بی تو هر روز میمیرم
♫♫♫♫♫♫
آهنگ جدید کامران مولایی بنام صد سال
♫♫♫♫♫♫
دوباره بغض کردم تا دم صبح
دوباره جشن دلتنگی گرفتم
دوباره روز روشن با دل تو
دوباره بخت تیره با دل من
منم که خالیم از حس دستات
منم که پر شدم از دردو ماتم
واسه اینکه شکستم داد عشقت
تو میلادم بهت تبریک میگم
صد ساله غمگینم صد ساله که تنهام
صد ساله که از تو تنها تورو میخوام
صد ساله که خستم صد ساله که پیرم
صد ساله که بی تو هر روز میمیرم
یک شنبه 23 / 3 ساعت 7:39 |
بازدید : 861 |
نوشته شده به دست ℜℯℒℴ |
(نظرات )
یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمون”
...
...
.
.
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .
.
.
.
ﻭﻗﺘــﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ…
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ برای اوست…
.
.
.
گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .
.
.
.
ادامه مطلب...
سه شنبه 18 / 3 ساعت 8:20 |
بازدید : 874 |
نوشته شده به دست ℜℯℒℴ |
(نظرات )
خداوندا
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم
که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود نداری
می خواستم زندگی كنم ، راهم را بستند
ستایش كردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
چهار شنبه 1 / 2 ساعت 22:13 |
بازدید : 869 |
نوشته شده به دست ℜℯℒℴ |
(نظرات )
.کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد. کاش می
شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد. کاش می شد با دو
چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد. کاش می شد با پری از برگ
یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد...